در دل سياه شب ،

هر ستاره اي  كه سر مي زند،اوست.

چشمك هر ستاره اي ،

نگاه دزدانه ي اوست كه مرا پيغام مي دهد ؛

كه در زمين تنها نيستي ،

كه مرا غروب نيست ،

مرا با تو جدايي نيست ،

مرا با تو زندگاني نيست ،

مرا بي تو سرنوشتي نيست،سرگذشتي نيست.

هر ستاره اي مرا مژده اي است كه او هست ،كه اوست.

كه او خورشيد بي غروب من است.

كه او وصال بي فراق من است.

كه او حضور بي غيبت من است.

او در دم هر نفس من است.

در كوبه ي هر نبض من است.

طعم هر طعامم اوست.

شهد هر شرابم اوست.

عطر هر ياسي نجواي اوست.

وزش هر نسيمي نوازش اوست.

قطره ي هر شبنمي اشك اوست.

عاشقي رنگ سمند اوست.

آسمان، پرتوي از سر در اوست.

مخمل ابر ، گل پيكر اوست.

ساقه ي صبح ، بر و بالايش ،

نغمه ي وحي خدا آوايش ،

آرزو طرحي از اندامش،

مژده نقشي است ز پيغامش ،

زندگي رايحه ي پيرهنش ،

جان من تشنه ي نوش دهنش.