کنار پارک، رو به خیابون. برداشت آخر.
ماشینا مثه همیشه تند تند میرن و میان!!
شیشه دلسترو جوری دستت گرفتی و سر میکشی که انگار ویسکیه!... سرتو بالا می گیری!... میدونم که سخته بهم نگاه نکنی... اونم وقتی که من بی پروا بهت زل زدم..!
روی یه نیمکت می شینی. به اجبار در دورترین نقطه از تو می شینم... شیشه دلسترو بینمون میذاری. چپ نگات میکنم.. اونقدر شخصیت دارم که از گردنت آویزون نشم.
فکتو روی هم فشار میدی.. قدیما این حالتتو دوست داشتم.. میدونم که کفری شدی و قدم بعدی بیرون آوردن پاکت سیگارته... دو تا ضربه به پاکت میزنی و یه سیگار بیرن میاری.... با فندک نقره ای که چند سال پیش روز ولنتاین بهت دادم٬ روشنش میکنی.. با دیدنش یه جورایی ذوق میکنم!... تنها یادگاری از من..!...........
یه پک عمیق میزنی و دودشو حبس میکنی... طاقتت تموم میشه.... بالاخره نگام میکنی............................ با نفرت دستامو مشت میکنم... یه نفس عمیق وتا ده میشمرم........... دوباره بهت خیره میشم..... تو چشات یه عالمه حرفه که نمیشه خوندشون.................... ......................... زیادی بدخطه.....!!!..................
شیشه دلسترو برمیداری و دود سیگارو توش فوت میکنی............. میره ته شیشه............. منم باهاش میرم به اولین باری که قرار گذاشتیم..... اون موقع شیشه دلستری بینمون نبود................. اون موقع بدت نمیومد که بپرم و بغلت کنم!............
دوده سیگار داره بالا میاد ولی تو جلوشو می گیری..... عین همیشه انگشتتو میذاری سر شیشه و دودو حبس میکنی......... خیلی جوگیری..................
حالم بیشتر ازت به هم میخوره........................